رهبران اسلام در همه زمینههاى زندگى، راهنمایىهاى لازم را بیان کردند تا هر عضو جامعه اسلامى از هر جهت فردى و اجتماعى کامل باشد.
مشاهده سیره عملى "اسوههاى حسنه" از سخنان آنان نقش بیشترى در زندگى نسل جوان دارد، سیره هر شخصیت بیشتر از سخنش گویاى هویت واقعى اوست. اگر سخن از زبان شخص بیرون مىآید، سیره از مرکز دل آن شخصیت برمى خیزد. و سیره عملى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش در تمامى زمینهها بهترین تابلو و الگو براى تاسیس مدینه فاضله و جامعه نمونه اسلامى است.
یافتن و داشتن اسوه و چهار چوبهاى فکرى، کردارى و گفتارى در روابط خانوادگى براى هر انسانى توفیقى در جهت تکامل هر چه بهتر اوست. از سویى محک اخلاق انسان در خانواده است زیرا اشخاص در بیرون قدرت بر انجام رفتار ضداخلاقى ندارند یا به دلیل پارهاى ملاحظات، بد اخلاقى نمىکنند. آن کس که در منزل که زن و فرزندانش تحت نظر اویند خوش رفتارى کرد، خوش اخلاق است.
|
در این مقاله نمایى کلى از اخلاق خانوادگى پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ـ که سرمشق اعلا و بالاترین اسوه (1) و نمونه برجسته اخلاق الهى است و براى تکمیل اخلاق مبعوث شد ـ (2) به تصویر مى کشیم تا با الهام گیرى از سیره والاى ایشان زندگى خداپسندانهاى داشته باشیم و به گونهاى که آن بزرگوار با اعضاى خانواده رفتار مىکرد معاشرت کنیم، به گونهاى سخن بگوییم که آن حضرت سخن مىگفت، آن جایى غضب کنیم که آن عزیز خشمگین مىشد، و جایى عفو کنیم که آن جناب مىبخشید.(3)
اخلاق خانوادگى پیامبر صلی الله علیه و آله
عایشه، عیال رسول خدا صلی الله علیه و آله که به خصوصیات اخلاقى او آگاه بود، جزئیات اخلاقى و رفتارى پیامبر را در یک جمله خلاصه کرد؛ که در روایت آمده است:
قال سعد بن هشام: دخلت على عایشه، فسالتها عن اخلاق رسول الله صلى الله علیه و آله. فقالت: إما تقرء القرآن؟ قلت: بلى، قالت: خلق رسول الله صلی الله علیه و آله القرآن.
مرحوم فیض کاشانى در کتاب "محجة البیضاء" از "سعدبن هشام" روایت کرده که گفت: به دیدار "عایشه" رفتم و از اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم. او گفت: آیا قرآن نمىخوانى؟ گفتم: چرا. گفت: اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآنى است.(4)
قالت عایشه: ما کان احد احسن خلقا منه 9 ما دعاه احد من اصحابه ولا اهل بیته الا قال: لبیک؛ عایشه گفته است: احدى از پیامبر صلی الله علیه و آله خوش خلق تر نبود، هیچ کس از اصحاب و اهل بیت او را صدا نمىزد مگر این که در جواب مىفرمود: لبیک.(5)
|
رشید الدین میبدى در تفسیر آیه "انک لعلى خلق عظیم"(6) مىگوید:
"رسول خدا صلی الله علیه و آله امر و نهى قرآن را چنان پیش رفت و به خوش طبعى رفتار نمود که گویى خُلق وى و طبع وى خود آن بود."
بلغ العلى بکماله کشف الدجى بجماله
حسنت جمیع خصاله صلوا علیه و آله
او رهنمودهاى قرآن را به دل مىگرفت و در زندگىاش از شیوهاى که قرآن پیشنهاد مىکرد ـ بى هیچ انحرافى و بى آن که هیچ ناراحتى در آن روا دارد ـ پیروى مىکرد و لذا تجسم قرآن به حساب مىآمد. و این ادعا از نظر کلام الله مجید مورد تایید است. (7)
کار در منزل
"خیرکم، خیرکم لنسائه و انا خیرکم لنسائى(8)؛ بهترین شما شخصى است که با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامى شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم."
در اخلاق پیامبر اکرم همین بس که با آن جلالت و موقعیتى که به سلاطین نامه دعوت مىنوشت در خانه، تا حد امکان کارش را شخصا انجام مى داد. (9)
اهل سیره نوشتهاند: پیامبر خدا در خانه خویش خدمتکار اهل خود بود، گوشت را تکه تکه مىکرد و بر سفره غذاى حقیرانه مى نشست و انگشتان خویش را مى لیسید، بز خود را مىدوشید و لباس خود را وصله مىنمود و بر شتر خود عقال - ریسمانی که به وسیله آن زانوی شتر را میبندند - مىزد و به ناقه خود علف مىداد، با خدمتکار منزل آرد را آسیاب مىکرد و خمیر مى ساخت.(10)
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب، (ج 1، ص 146) روایت کرده که: "رسول خدا صلی الله علیه و آله کفش خود را وصله مى زد، پوشاک خویش را مىدوخت، در منزل را شخصا باز مىکرد، گوسفندان و شترها را مىدوشید و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس کردن به کمک او مى شتافت و آب وضوى شبش را خود تهیه مى کرد. و در همه کارها به اهل خانه کمک مى کرد. و لوازم خانه و زندگانى را به پشت خود از بازار به خانه مى برد."
|
گاه اتفاق مى افتاد که حضرت خانه خویش را نظافت مى کرد و جارو مى کشید و خود مکرر مى فرمود: "کمک به همسر و کارهاى منزل، صدقه و احسان در راه خدا محسوب مى شود."(11)
از عایشه نقل شده که گفته است: محبوبترین کارها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله خیاطى بود. (12)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با همه عظمت و موقعیت ممتازش در منزل کار مىکرد. و به نگهدارى و پرستارى از کودکان مى پرداخت.(13)
عایشه همسر آن حضرت مىگوید:
وقتى خلوت مى شد، پیامبر لباس خود را مى دوخت و کفش خویش را وصله مى کرد.(14)
على علیه السلام بیش از سى سال عمر خود را با رسول خدا صلی الله علیه و آله سپرى کرده و شناساترین فرد به رسول خدا بوده و از اخلاق داخلى و خارجى حضرتش اطلاع دقیق داشته، امام حسین علیه السلام مى فرماید:
سالت ابى عن مدخل رسول الله صلى الله علیه و آله، فقال: کان دخوله فى نفسه ماذونا فى ذلک، فاذا آوى الى منزله جزا دخوله ثلاثه اجزا، جزء الله و جزء الاهله و جزء النفسه. ثم جزء جزئه بینه و بین الناس فیرد ذلک بالخاصة على العامة ولا یدخر عنهم عنه شیئا...(15) ؛ از پدرم در مورد امور رسول خدا صلی الله علیه و آله در داخل خانه سوال کردم، فرمودند: وقتى به خانهاش مىرفت، اوقاتش را سه قسمت مىکرد: یک قسمت براى خدا، و یک قسمت براى خانوادهاش، و یک قسمت براى خودش، آن گاه قسمت خودش را نیز میان خود و مردم تقسیم مى کرد و آن را براى بستگان و بزرگان صحابه (که در منزلش به خدمت او مى رسیدند) قرار مىداد و ذرهاى از امکانات خود را از آنان دریغ نمى نمود (بلکه آن چه امکان داشت در حقشان انجام مى داد.)(16)
حضرت در مورد امورى که به شخص او مربوط مىشد، خشمگین نمى شد. تنها براى خدا، آن گاه که حرمتهاى الهى شکسته مى شد، غضب مى کرد.
یکى از همسران آن حضرت مى گوید: وقتى رسول خدا صلی الله علیه و آله غضب مى کرد به جز على علیه السلام کسى را یاراى سخن گفتن با حضرتش نبود.(17)
|
علاوه بر همسران، هم نشینان روزانه پیامبر صلی الله علیه و آله عبارت بودند از فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهى تاریخ و روایات فراوان، علاقه پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله به آنها قابل قیاس با دیگر کسان و نزدیکان حضرت نبود. به موجب روایتى که عایشه نقل کرده است، هر گاه فاطمه علیهاالسلام بر پدر وارد مى شد رسول خدا صلی الله علیه و آله جلوى پاى دخترش بلند مى شد و او را مى بوسید و در جاى خود مى نشانید.(18)
در عروسى فاطمه علیهاالسلام زنان مسرور بودند و اظهار شادمانى مى کردند و سرود مى خواندند و مى گفتند: "ابوها سید الناس". رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بگویید "و بعلها ذو الشده الباس".
و این مصراع چون در مدح حضرت امیرالمومنین علیه السلام بود، با آن که رسول خدا خواسته بود بانوان بگویند اما عایشه، زنان را از اضافه کردن این مصراع منع کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متوجه موضوع شد و کلام سرزنش آمیزی نسبت به عایشه به زبان آوردند. (19)
روزى رسول اکرم صلی الله علیه و آله وارد اطاق عایشه شد مشاهده کرد که تکه نانى روى زمین و زیر دست و پا افتاده است آن را برداشته و خورد و سپس فرمود:
"یا حمیرا! اکرمى جوار نعم الله علیک فانها لم تنفر من قوم فکادت تعود الیهم"؛ اى حمیرا! از نعمتهاى الهى صحیح استفاده کن و آنان را گرامى دار تا هرگز نعمتهاى خداوند از مردم دور نشوند.(20)
پى نوشتها:
1. لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجوالله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا / سوره احزاب، آیه 22. و نیز نک: نهج البلاغه، خطبه 160/ ربیع الابرار، ص383.
2. قال النبى صلی الله علیه و آله: "انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ همانا مبعوث شدنم براى تکمیل اخلاق است."
3. مجمع البیان، ج 10، (تفسیر سوره قلم.)
4. مجموعه ورام، ج 1، ص 89 / سنن النبى، ص 58 / محجه البیضاء، ج 4، ص 120.
5. کحل البصر، ص 94.
6. قلم، آیه 4.
7. آمن الرسول بما انزل الیه من ربه، (بقره، آیه 285).
8. وافى ، ج 3، ص 117/ وسائل، ج 14، ص 122/ الاحیاء، ج2، ص 41.
9. مجمع الزوائد، ج 4، ص 303.
10. کحل البصر، ص 102.
11. خدمتک زوجک صدقه. ر.ک: العبقریات الاسلامیه، ص 192 .
12. مکارم الاخلاق، ص 10.
13. بحارالانوار، ج 16، ص 227.
14. همان، ص 230 / مکارم الاخلاق، ص 15.
15. سنن النبى، ص 14/ معانى الاخبار، ص 80 / بحارالانوار، ج 16، ص 150 و غیره.
16. سیماى پیامبر اسلام، ترجمه "مختصر الشمائل المحمدیه"، حاج شیخ عباس قمى، ص 53.
17. منتخب کنزالعمال، ج 3، ص 82.
18. صحیح ترمذى، ج 2، ص 319.
19. ریاحین الشریعه، ج 1، ص 98.
20. فروغ کافى، ج 2، صص 158 و 165.
منبع:
مجله کوثر، شماره (49)، با تصرف
چکیده :
موضوع این مقاله در مورد بررسى و نقد قول راغب اصفهانى (ت.502ق.) در اعجاز قرآن است. نخست تاریخچهاى از اعجاز قرآن گزارش شده و سپس دیدگاه راغب اصفهانى در اعجاز قرآن بیان گردیده است. او اعجاز قرآن را نه در لفظ و نه در معنى، بلکه در نظم مخصوص آن مىداند و لذا الفاظ و معانى قرآن را امرى خارق العاده نمىداند. اعتقاد او در این خصوص مورد نقد و بررسى واقع شده; ضمن آنکه او از طرفى «قول به صرفه» را نیز مردود ندانسته و به تبیین آن پرداخته است، در حالى که قول به صرفه، قابل دفاع نیست و در این مورد نیز، راى او مورد نقد واقع شده است.
کلید واژهها: 1- اعجاز 2- فصاحت3- صرفه 4- تحدى 5- نظم قرآن.
1. مقدمه
گر چه آغاز گفتگو و بحث در مورد وجوه اعجاز قرآن به طور دقیق مشخص نیست، اما خود اعجاز، از نخستین مباحث قرآنى در بین دانشمندان مسلمان بوده است. البته قرآن کریم، در مورد معجزه بودن خود از تعبیر «اعجاز» استفاده ننموده و همواره از معجزات انبیاء با تعبیر «آیه» (1) و «بینه» (2) یاد نموده است. اصطلاح معجزه (3) در مورد قرآن ظاهرا در پایان قرن دوم ، رواج یافته است. (4)
نخستین مرحله از مباحث اعجاز قرآن، در آثار مفسران و متکلمان یافت مىشود که معتقدند قرآن نشانه و برهان رسالت پیامبر(ص) مىباشد. با بررسیهاى تاریخى مىتوان بر آن شد که در نیمه قرن دوم ، مبحث اعجاز قرآن مطرح گردیده است. (5) در قرن سوم مباحث مربوط به اعجاز قرآن به صورت گستردهتر و استوارتر، در بین دانشمندان مسلمان مورد گفتگو و کنجکاوى قرار گرفته که سرانجام به تدوین کتابهایى در آن قرن منتهى شد. مانند: «نظم القرآن» از ابوعثمان جاحظ (ت.255ق.) از ادباى معتزله که ظاهرا از نخستین تالیفهاى ارزشمند در مورد اعجاز قرآن مىباشد.
در قرن چهارم، واسطى (ت.306ق.) و خطابى (ت.388ق.) و در قرن پنجم، رمانى (ت.403ق.) باقلانى (ت.403ق.)، شریف مرتضى (ت.436ق.)، شیخ طوسى (ت.460ق.) و جرجانى (ت.471ق.) آثار و تالیفهاى ارزشمندى (6) را در بحث اعجاز قرآن، از خود به جاى گذاشتند. (7)
در قرون بعد تا به امروز نیز دانشمندان و مفسران عالیقدرى در مورد اعجاز قرآن، تالیفاتى را به صورت مستقل ارائه نموده و یا در مجموعه آثار خود، بخش مستقلى را بدان اختصاص دادهاند. (8) که از جمله مهمترین آنها، دیدگاه ابوالقاسم حسین بن محمد، معروف به راغب اصفهانى (ت.502ق.) در مورد اعجاز قرآن است. او حدود نهصد سال پیش مىزیسته و مهمترین اثر خود را در باره مفردات قرآن نگاشته است. (9) از جمله آثار او کتاب تفسیرى «جامع التفاسیر» (10) است که در فصل بیست و سوم مقدمه آن به بحث در مورد اعجاز قرآن پرداخته است. (11)
2. دیدگاه راغب در اعجاز قرآن
راغب، اعجاز قرآن را در دو وجه مىداند و در این باره مىگوید:
«اعجاز قرآن بر دو وجه است: وجه اول آن به فصاحت قرآن مربوط مىشود و وجه دوم مربوط به منصرف نمودن مردم از به مانندآورى آن مىباشد. (12) (یعنى قول به صرفه)» (13)
در بیان وجه اول، راغب معتقد است که اعجاز فصاحتى قرآن ، ربطى به عناصر لفظ و معنى ندارد و مىگوید:
«فاما الاعجاز المتعلق بالفصاحه فلیس یتعلق ذلک بعنصره الذى هو اللفظ و المعنى وذاک ان الفاظه، الفاظهم; (14) اعجاز فصاحتى، ربطى به عناصر قرآن که لفظ و معنى است ندارد; زیرا الفاظ قرآن بر خاسته از همان الفاظ عربها بود.»
از نظر راغب، الفاظ قرآن، الفاظ جدیدى نبود، بلکه از همان کلمات و حروف زبان عربى ناشى شده بود و بر ادعاى خود، بر آیه: «انا انزلناه قرآناعربیا; (15) ما قرآن را به زبان عربى فرو فرستادیم»، استدلال مىنماید و بیان مىدارد که آیه شریفه، متضمن آن است که زبان قرآن، عربى است; یعنى زبانى که مردم عرب در گفتگوهایشان از الفاظ آن بهره مىبرند. حروف و کلمات قرآن هم همان حروف و کلمات و واژههاى متداول بین عربها بوده است. راغب مىگوید:
«لا یتعلق ایضا بمعانیه فان کثیرا منها موجود فى الکتب المتقدمه; (16) اعجاز فصاحتى به معانى قرآن نیز مربوط نمىشود، زیرا بسیارى از معانى قرآن در کتابهاى قبلى موجود بوده است.»
از نظر راغب، بسیارى از معانى قرآن برخاسته از کتب پیشین است و بر آیه شریفه قرآن استدلال مىکند که خداوند فرموده: و انه لفى زبر الاولین;. (17) معانى قرآن در کتابهاى پیشین بوده است و ضمیر در کلمه «انه» را به معانى قرآن برمىگرداند.
او معتقد است که اعجاز فصاحتى قرآن مربوط به نظم مخصوصى است که قرآن را از دیگر کتابها، متمایز نموده است، همان طور که در شعر، نظم خاصى است که آن را متمایز از نثر نموده است و مىگوید:
« فاذا بالنظم المخصوص صار القرآن قرآنا کما انه بالنظم المخصوص صار الشعر شعرا; (18) به جهت نظم مخصوص در قرآن، قرآن از غیر آن، متمایز شده، همان طور که شعر نیز به خاطر نظم مخصوصش، متمایز مىباشد.»
از نظر راغب، قرآن داراى دو بخش است:
1 - عناصر 2 - صورت. عناصر قرآن را لفظ و معناى آن تشکیل مىدهد و صورت آن، همان نظم ویژه آن است. او مىگوید:
« فالنظم صورة القرآن و اللفظ و المعنى عنصره و باختلاف الصور یختلف حکم الشى واسمه لا بعنصره; (19) نظم، همان صورت قرآن است و لفظ و معنى از عناصر آن و تنها با تغییر صورت، حکم شى هم متفاوت مىشود، نه با تغییر عناصر آن» (20)
او در توضیح نظم مخصوص قرآن، بیان مىدارد که براى تالیف کلام پنج مرحله وجود دارد و آن چنین است:
1 - واژه سازى که از پیوند حروف به یکدیگر پدید مىآید.
2 - تشکیل جمله که از ترکیب واژهها حاصل مىشود.
3 - انضمام جملهها به یکدیگر به شکلى که کلام داراى آغاز و پایان خواهد بود.
4 - برخوردارى کلام از قافیه و سجع.
5 - برخوردارى کلام از وزن که آن را شعر نیز مىنامند. (21)
پس کلام یا نثر استیا نثر با نظم، و یا نظم با سجع و یا نظم با وزن. (22) کلام منظوم هم یا محاوره است که آن را «خطابه» مىگویند و یا مکاتبه که آن را «رساله» دانند و تمام انواع کلام داراى نظم مخصوص است که آن را از دیگرى متمایز ساخته است. راغب معتقد است که گر چه قرآن حاوى تمام محاسن کلام از خطابه و رساله و شعر هم هست، لکن نظم قرآن، نظمى بدیع و فراتر از نظم آنهاست. از این رو نمىتوان قرآن را کتاب محاوره یا رساله و یا شعر و ... نامید. (23)
راغب وجه دوم اعجاز را مربوط به «صرفه» (24) مىداند و معتقد است که همانندآورى قرآن امر محالى نبود; لکن خداوند معارضان را از این کار بازداشت. ایشان مىگوید:
«لم یخف على ذى لب ان صارفا الهیا یصرفهم عن ذلک و اى اعجاز اعظم من ان تکون کافه البلغاء مخیرة فى الظاهر ان یعارضوه و مجبرة فى الباطن عن ذلک; (25) بر هیچ صاحب اندیشهاى پنهان نیست که قدرت الهى، عربها را از همانندآورى با قرآن باز داشته است و چه اعجازى با شکوهتر از آنکه تمامى بلغا در ظاهر مخیر به معارضه بودند و لکن در درون و نهان از آن منع شده بودند.»
3. نقد دیدگاه راغب
دیدگاه راغب اصفهانى که اعجاز قرآن را در دو وجه «فصاحتى» و «قول به صرفه» مىداند، قابل نقد است. در اینجا ابتدا اعجاز فصاحتى و آنگاه قول به صرفه را بررسى مىکنیم.
3.1. بررسى اعجاز فصاحتى
راغب در ترسیم اعجاز فصاحتى معتقد بود که فصاحت قرآن، مربوط به نظم مخصوص آن است. نظمى که مانند آن را در دیگر قالبهاى کلام نمىتوان یافت و لذا اعجاز فصاحتى به الفاظ و معانى قرآن برنمىگردد، چون آن امر بدیعى نبود، در حالى که:
الف: گر چه نظم قرآن از جمله وجوه اعجاز قرآن به شمار آمده است، اما دلیلى وجود ندارد که اعجاز قرآن به وجه خاصى مانند فصاحت در الفاظ و یا نظم و یا علو معنى و ... منحصر گردد. زیرا تحدى قرآن عام است و به حوزه یا جمع خاصى محدود نمىشود، بلکه تحدى براى همه مخاطبین اعم از انس و جن و در همه وجوه مقصود است. قرآن تحدى به «مثل» نموده است و خداوند مىفرماید:
«قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا;بگو اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که مانند این قرآن بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هر چند یکدیگر را [ در این کار] یارى رسانند.» (26)
آیه مذکور و دیگر آیات تحدى، (27) همگان را به تحدى و مبارزه طلبى براى آوردن همانند قرآن، دعوت نموده است. در هیچکدام از آنها تحدى به فصاحت، نظم خاص، اخبار از غیب و... به تنهایى، نامبرده نشده است.
تحدى به مثل قرآن یعنى تحدى به کتابى که تمام ویژگیهاى قرآن را از فصاحت و نظم و محتوا و... در کنار هم دارا باشد، از این رو اهل تحقیق بر ان شدهاند که تحدى قرآن، به همه وجوه آن در کنار، هم برمىگردد. (28) علامه طباطبایى نیز معتقد است که اعجاز قرآن به جمیع جهات برمىگردد و تحدى قرآن منحصر به عرب زبانها و وجه خاصى نیست. (29)
ب: اعجاز فصاحتى قرآن در الفاظ نیز امر بدیعى بوده است. اگر چه الفاظ آن در اختیار عرب بوده، اما گزینش الفاظ مناسب و انتخاب آن از بین مترادفان آنها، خود از برجستگیهاى قرآن است. با قلانى بر این امر معتقد است. (30) در این مورد خطابى چنین مىگوید:
«لفظى فصیحتر، استوارتر و گواراتر از الفاظ قرآن در بین دیگر الفاظ دیده نمىشود.» (31)
لذا جمعى از دانشمندان معتقد شدهاند که اعجاز قرآن در فصاحت الفاظ آن است، الفاظى که فصیحتر از آنها ممکن نبوده است. از این رو جایگزینى الفاظ قرآن با مترادف آنها، اعم از آنکه در قرآن به کار رفته باشد یا به کار نرفته باشد، ممکن نیست و جایگزینى آن موجب وهن قرآن است و لذا نمىتوان به جاى آیه شریفه: «ذلک الکتاب لاریب فیه»، (32) چنین گفت: «ذلک الکتاب لاشک فیه». در این باره به نقل کلام برخى از علما اکتفا مىکنیم:
1 - شیخ طوسى مىگوید:
«جمعى اعجاز قرآن را به فصاحت الفاظ آن، بدون در نظر گرفتن نظم آن دانستهاند.» (33)
2 - زرکشى نیز مىگوید:
«از جمله وجوه اعجاز قرآن، همان تالیف خاص و الفاظ آن است.» (34)
ج: تبیین معانى قرآن در کتابهاى آسمانى پیشین، امرى است که قرآن نیز بر آن شهادت مىدهد; زیرا خداوند متعال در آیات زیر مىفرماید:
1 - «ان هذا لفى الصحف الاولى، صحف ابراهیم و موسى.» (35) این (دستورات الهى که گفته شد) در کتب آسمانى پیشین نیز بوده است در کتب ابراهیم و موسى.
در مورد اینکه مقصود از «هذا» چیست، جمعى از مفسران گفتهاند، اشاره به دستورات قبلى یعنى تزکیه و نماز و مقدم شمردن حیات دنیا بر آخرت دارد. چرا که اینها از اساسىترین تعلیمات انبیاء بوده است. جمعى هم گفتهاند: منظور از آن تمامى محتواى سوره است که از توحید شروع مىشود با نبوت و برنامههاى عملى پایان مىپذیرد; مقصود از صحف هم لوح یا کتابى است که مطالب بر آن نوشته مىشده است.
2 - «شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى ان اقیموا الدین; آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش نمودیم که دین را بر پا دارند. (36)
از آیه مذکور استفاده مىشود که آنچه در شرایع همه انبیا بوده است، در آیین پیامبر اسلام(ص) هم هست و معانى و محتواى قرآن هماهنگ با دیگر آیینها است. در این آیه به پنج تن از پیامبران خدا اشاره مىکند که از پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت واحد بودهاند.
گر چه وجود معانى قرآن در کتب آسمانى پیشین امرى است که قابل انکار نیست و به مقتضى منشا واحد براى آنها، مىباید همسطح با آنها باشد. از این رو معانى قرآن قبلا هم بیان شده بود، لکن دو نکته قابل توجه است:
1 - معانى قرآن نسبتبه کتب آسمانى پیشین، در سطح کاملتر و گستردهترى مىباشد. بویژه که از طرف پیامبر امى9 بوده و عقول دانشمندان را متوجه خویش نموده است; (37) زیرا به مقتضاى زمان آنها از یکتاپرستى و نبوت و... گذر نموده و فروع فراوانى را در اخلاق و معارف و فقه و... بیان داشته که همه با یکدیگر هماهنگ و در سطح عالى هستند به شکلى که جمعى از محققان، معانى قرآن و گستردگى آنها را مستقلا از وجوه اعجاز قرآن بیان نمودهاند.
خطابى گوید:
«قرآن از آن جهت معجزه است که با فصیحترین الفاظ، مهمترین نظم و شامل بهترین معانى است» (38)
قرطبى گوید:
«از جمله وجوه اعجاز قرآن، حکم عالى است که با توجه به کثرت و پر محتوائى آن از انسان عادى سر نمىزند.» (39)
زرکشى گوید:
«تحدى قرآن به نظم و صحت معانى آن است.» (40)
بلاغى گوید:
«قرآن در حوزه معارف دینى،در امورى که مخصوص برجستگان رشته فلسفه و سیاست و خطابه و قوانین مدنى و... است وارد شده و در هیچکدام آن دچار کاستى، لغزش و اضطراب نشده است.» (41)
2 - استدلال راغب بر ادعاى خویش و استشهاد بر آیه شریفه: «انه لفى زبرالاولین» (42) که براساس آن معانى قرآن در کتب پیشین بوده است، صحیح به نظر نمىرسد چون ضمیر «انه» بنا بر قول مفسران، (43) به معانى قرآن برنمىگردد; بلکه به جهت تناسب موضوع با آیات قبلى که در مورد نزول قرآن است، مربوط به اخبار از وجود و نزول قرآن است; آنچنان که مفسران بدان تصریح کردهاند. در اینجا سخن برخى از آنها را شاهد مىآوریم:
«زمخشرى مىنویسد:
«همانا قرآن، یعنى ذکر و خبر آن، در سایر کتابهاى آسمانى بوده است.» (44)
طبرسى مىنویسد:
«همانا قرآن و خبر از آن در کتابهاى اولین به شکل بشارت بر، آمدن قرآن و وجود پیامبر(ص) بوده است.» (45)
علامه طباطبایى مىنویسد:
«در آیه مذکور، ضمیر به قرآن یا به نزول قرآن از طرف پیامبر(ص) برمىگردد و مقصود آن است که خبر قرآن یا خبر نزول قرآن بر پیامبر(ص) در کتابهاى قبلى مربوط به انبیا بوده است.» (46)
اگر گفته شده که ممکن است ضمیر «انه» به معارف قرآنى برگردد، پاسخ این است که با احتجاج آیه سازگارى ندارد; آنچنان که علامه طباطبایى به آن اشاره دارد; (47) زیرا مشرکان به انبیا و کتب آنها معتقد نبودهاند تا بر توحید و معاد و دیگر معارف آن کتابها احتجاج نمایند; بر خلاف خبر قرآن و نزول آن بر پیامبر(ص) که از کتابهاى آسمانى پیشین حاصل شده بود و علاوه بر آنکه چنین قولى با آیه بعدى نیز سازگارى ندارد که مىفرماید:
«اولم یکن لهم آیة ان یعلمه علماء بنى اسرائیل; (48) آیا همین نشانه براى آنها کافى نیست که علماى بنى اسرائیل از آن آگاه بودند».
که ضمیر در کلمه «یعلمه» خبر از قرآن و نزول آن بر پیامبر(ص) دارد و اگر ضمیر در آیه: «انه لفى زبر الاولین» به معنى و محتوا برگردد، با ضمیر در کلمه «یعلمه» که در آیه بعدى آن واقع شده، سازگارى ندارد; در حالى که این دو آیه متوالى و در باره یک موضوع است و ضمیر آنها به یک مرجع برمىگردد.
از این رو مرحوم طبرسى ضمیر «یعلمه» را مربوط به آمدن پیامبر(ص) مىداند و مىگوید:
«مقصود از آیه [ مذکور] آن است که آیا علم علماء بنى اسرائیل برآمدن پیامبر(ص) که بر آن بشارت آمده بود، دلیلى بر صحت نبوت پیامبر(ص) نبود.» (49)
3.2. بررسى قول به صرفه
راغب و جه دوم اعجاز قرآن را در قول به «صرفه» مىدانست. دیدگاهى که نظام (ت.231ق.) پایه گذار آن بود و اگر چه تا حدود قرن چهارم، در بین علماى مسلمان رواج داشت، لکن دیگر از آن زمان تا کنون، از معتقدانى برخوردار نبوده و مشهور علما بر آن معتقد نیستند. (50) شیخ طوسى (ت.460ق.) از علماى قرن پنجم مىگوید:
«کاملترین قول نزد من همان است که اعجاز و خارق العاده بودن قرآن، مربوط به فصاحت آن است... و نه قول به صرفه... و بدان که اگر وجه اعجاز مربوط به سلب علوم [ قول به صرفه] بود، لازمه آن، این بود که با سلب آن علوم از عرب، آنها از کمال عقل خارج شوند.» (51)
شیخ طوسى، قول به صرفه را به معنى آن مىداند که خداوند علوم و دانش مخصوص همانند آورى را، یعنى آن علومى که به واسطه آنها مىتوان مثل قرآن را آورد مانند علم الفاظ و معانى و... از مخاطبین قرآن گرفته است تا آنها نتوانند به همانند آورى قرآن مبادرت نمایند. و نفى آن علوم و دانش بشرى، به معناى نفى کمال عقل است و اگر خداوند، علوم و ابزار رشد و کمال عقل آنها را مىگرفت، این امر در تاریخ ثبت مىشد و آثار آن نمایان مىگشت; اما هنگامى که چنین امرى ثابت نشد و فکر و دانش عربها قبل از صرفه و پس از آن تغییر نکرد، مىتوان گفت که خداوند علوم بشرى را سلب نکرده است و «صرفه» اتفاق نیافته است. (52)
قول به «صرفه» که مقصود از آن یا از بین بردن و محو قدرت انسان و یا محو انگیزهها و یا علوم و دانشى است که به واسطه آنها بشر مىتوانست مانند قرآن را بیاورد، (53) داراى ایرادهایى است که از جمله مهمترین آنها چنین است:
الف: در صورت قبول قول به «صرفه» دیگر قرآن به تنهایى برخوردار از شگفتى و اعجاز نخواهد بود، زیرا انسان عاجز از آوردن مانند قرآن نیست و توان همانندآورى آن را دارد، لکن، خداوند قدرت و دانش و عقل او را تسخیر نموده تا توانائى به مانند آورى آن را از دستبدهد است و تا زمانى که صرفه، یعنى سلب قدرت بشر از طرف خدا وجود دارد، همانند آورى قرآن، کارى غیر ممکن خواهد بود و هر زمان که بشر از چنین محدودیتى آزاد بشود و صرفه از او برداشته شود، خواهد توانست مثل قرآن را بیاورد. از این رو در قول به صرفه، خود قرآن از اعجاز برخوردار نیست، بلکه الفاظ و مطالب آن همانند دیگر کتابها است; حداکثر آنکه در ردیف برجستهترین کتابها و اثرى است انسانى و نه الهى.
ب: قول به صرفه با تحدى سازگار نیست; زیرا تحدى بر پایه مباهات استوار است و در حالت اختیار انسان، قابل تصور مىباشد. مثال صرفه مانند کسى است که دستان خویش را بر سر خود گذاشته و دیگران را نیز تحدى مىنماید که مانند او این کار را انجام بدهند، لکن دیگران وقتى مىخواهند آن را انجام بدهند، دستان آنها را بگیرد و آنها را از آن کار باز دارد!
ج: آخرین نکته آن است که راغب از طرفى به اعجاز فصاحتى معتقد شده است و از طرفى به دفاع از قول به صرفه برخواسته، در حالى که با هم قابل جمع نیستند و یکدیگر را طرد مىکنند. زیرا در صورت قول به صرفه، قرآن به تنهایى از خارق العاده بودن در فصاحت و نظم و... برخوردار نخواهد بود و تحدى بر فصاحت آن امرى نادرست است (54) و مانند دیگر کتابها خواهد بود. مگر آنکه راغب بر آن معتقد باشد که اعجاز قرآن، در همان فصاحت آن است که خداوند مردم را از آوردن مانند آن منصرف نموده و نمىگذارد کسى کلامى با چنین نظم و فصاحتى بیاورد و صرفه علت اعجاز باشد.
4. نتیجه
اعجاز قرآن امرى مسلم نزد دانشمندان مسلمان و نشانه رسالت پیامبر(ص)، تا روز قیامت است. گر چه هر دانشمندى، این اعجاز را منحصر به وجه یا وجوه خاصى نموده، لکن اعجاز قرآن مربوط به همه وجوه در کنار یکدیگر است و از جمله مشهورترین آن وجوه، اعجاز در لفظ و معنى و نظم آن مىباشد. از طرفى، سخن راغب در بیان وجوه اعجاز قرآن و تخصیص آن در نظم قرآن و نفى اعجاز لفظ و معنى آن قابل دفاع نیست و استدلال بر آن ضعیف است.
مناسب است در پایان و به مناسبت صدمین سال تولد امام خمینى1 مزین به سخن بنیانگذار نظام مقدس جمهورى اسلامى، آن عارف به قرآن و حدیث نماییم، آنجا که در باره اعجاز قرآن مىگوید:
«قرآن شریف به قدرى جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است که عقول اهل معرفت در آن حیران مىماند;و این، اعجاز بزرگ این صحیفه نورانیه آسمانى است، نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایتبلاغت و کیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و احکام احکام و اتقان تنظیم عائله و افعال آن، که هر یک مستقلا اعجازى فوق طاقت و خارق عادت است. بلکه مىتوان گفت اینکه قرآن شریف معروف به فصاحتشد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، براى این بود که در صدر اول، اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را ادراک کردند و جهات مهمترى که در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراکش عالىتر بود، اعراب آن زمان ادراک نکردند. الان نیز آنهائى که هم افق آنها هستند، جز ترکیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزى از این لطیفه الهیه ادراک نکنند. و اما آنهایى که به اسرار و دقایق معارف آشنا و از لطایف توحید و تجرید با خبرند، وجهه نظرشان در این کتاب الهى و قبله آمالشان در این وحى سماوى همان معارف آن است و به جهات دیگر چندان توجهى ندارند و هر کس نظرى به عرفان قرآن و عرفاى اسلام که کسب معارف از قرآن نمودند کند و مقایسه ما بین آنها با علماى سایر ادیان و تصنیفات و معارف آنها کند، پایه معارف اسلام و قرآن را ، که اس اساس دین و دیانت و غایةالقصواى بعث رسل و انزال کتب است، مىفهمد و تصدیق به اینکه کتاب وحى الهى و این معارف، معارف الهیه است، براى او مؤونه ندارد. (55)
منابع و پى نوشتها:
1. مرحوم طبرسى در ذیل آیه شریفه: واذا جاءتهم آیه قالوا لن نومن... (بقره 124) مىفرماید: مقصود از آیه، معجزه از نزد خدا است .رک.به: ابوعلى فضل بن حسن طبرسى مجمع البیان لعلوم القرآن. دارالمعرفة - لبنان. در پنج مجلد در ده جزء ج 2 ص559 و نیز در آیه شریفه: فات بآیة ان کنت من الصادقین قال هذه ناقة... (شعراء/154) که مقصود از آیه معجزه است که در مورد درخواست قوم صالح است.ر.ک. به طبرسى مجمع البیان.پیشین، ج 4، ص 312
2. در آیه شریفه: قل انى على بینه من ربى و کذبتم به... - (انعام -57) بنابرنظر جبائى، آنچنان که طبرسى ذکر مىکند، مقصود از «بینه» معجزه است. ر.ک به طبرسى مجمع البیان. پیشین ج 2 ص 478.
3. آیه الله خویى، معجزه را چنین تعریف مىنماید: ان یاتى المدعى لمنصب من المناصب الالهیه بما یخرق نوامیس الطبیعه و یعجز عنه غیره شاهدا على صدق دعواه. یعنى کسى که مدعى مناصب الهى (پیامبرى) است، کار خارق العادهاى را انجام بدهد که دیگران از انجام آن عاجز باشند، کارى که گواه بر صداقت او در ادعایش باشد.ر.ک. به ابوالقاسم خویى. البیان فى تفسیر القرآن.منشورات انوارالهدى. 1401 ه.ق.، ص33.
4. محمدشرف حنفى. اعجاز القرآنالبیانى، الجمهوریةالعربیهالمتحده، المجلسالاعلى للشؤن الاسلامیه، اللجنة العامه للقرآن و السنة، 1390.ق.، ص6.
5. همان
6. محمدهادى معرفت. التمهید فى علوم القرآن، موسسه النشر الاسلامى قم، سال1416 ه.ق.، الطبعة الثانیه، ج 4، ص 31 تا 101
7. عبدالکریم خطیب، الاعجاز فى دراسات السابقین، دارالفکر العربى، بیروت، الطبعة الاولى، 1974 م، ص 152 تا 372.
8. محمدهادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، پیشین، ج 4، ص103، تا 135
9. حاجى خلیفه، کشف الظنون عن اسامى الکتب و الفنون، دارالکتب العلمیه، بیروت،1413 ه.ق.، ج 2، ص1773.
10. زرکلى مىگوید: راغب، صاحب کتاب، الذریعة الى مکارم الشریعة و الاخلاق و کتاب، جامع التفاسیر مىباشد. حسین بن محمد زرکلى، الاعلام، دارالعلم، بیروت، الطبعة السابعة،1986 م، ج 2، ص 255.
11. قابل ذکر است که کتاب «جامع التفاسیر» با تحقیق و پاورقى و شرح آیات و تخریج روایات توسط دکتر احمد حسن فرحات، در سال 1405 از طرف دارالدعوة کویت، منتشر شده است و اکنون نسخهاى از آن در کتابخانه فرهنگ و معارف دفتر تبلیغات قم موجود است که شامل23 فصل در مباحث مقدماتى تفسیر مىباشد که فصل23 آن مربوط به بحث اعجاز هست و همچنین شامل تفسیر سوره حمد و بخشى از سوره بقره مىباشد. ظاهرا نخستین نسخه آن که خطى مىباشد، مربوط به نسخهاى است که در مکتبة المرکزیة لجامعة الامام محمد بن سعود الاسلامیه در ریاض موجود است که شامل مقدمات تفسیر و تفسیر سوره حمد و بخشى از سوره بقره مىباشد که به نام «النکات القرانیه» منتشر شده و آن نسخه بدون تاریخ مىباشد. نسخه دیگر آن تحت عنوان «مقدمه التفسیر» در مصر از تاریخ1329 ه.ق. توسط المکتبة الازهریه، منتشر شده که به همراه کتاب، «تنزیه القرآن عن المطاعن» تالیف قاضى عبدالجبار است و آن نسخه مطبوع بوده است. از کتاب مذکور نسخه دیگرى که کاملتر باشد و شامل مطالب تفسیرى سور دیگر نیز باشد، یافت نشده است.
12. ابى القاسم حسین بن محمد، معروف به راغب اصفهانى، مقدمه جامع التفاسیر مع تفسیر الفاتحه و مطالع البقرة، با تحقیق دکتر احمد حسن فرحات.دارالدعوة کویت، 1405 هق.، ص 104
13. قول به صرفه چنین تعریف شده که: خداوند علوم یا عقول مردم را از آوردن به مانند قرآن باز داشت. محمد هادى معرفت، التمهید، پیشین، ج 4، ص 138
14. راغب اصفهانى، مقدمه جامع التفاسیر، پیشین، ص 105
15. یوسف (12)، آیه 2.
16. راغب اصفهانى، مقدمه جامع التفاسیر، پیشین، ص 105
17. شعراء (26)، آیه196.
18. راغب، مقدمه جامع التفاسیر، پیشین، ص106
19. همان.
20. ممکن است کلام راغب اشاره باشد به قول فلاسفه که مىگویند: شیئیة الشئ بصورته لا بمادته.
21. راغب اصفهانى، مقدمه جامع التفاسیر، پیشین، ص107
22. لغتنامه معین مىگوید: نثر، سخن غیر منظوم و کلامى است که شعر نباشد. و نظم، کلام و گفتار موزون استیعنى شعر، سجع: کلمات هم آهنگ که در آخر جملههاى یک عبارت مىآورند، سجع است; سجع در نثر، حکم قافیه در نظم را دارد. وزن، در شعر، به معناى اندازه شعر است. محمد معین، فرهنگ معین، انتشارات امیرکبیر سال 1360، چاپ چهارم، ج 2، ص1839 و ج 4، ص 4624 و5019.
23. راغب، مقدمه جامع التفاسیر، پیشین، ص 108
24. از پیشتازان به قول صرفه، ابواسحاق ابراهیم بن سیار نظام (ت.231ق.) معتزلى مىباشد. ابوالفتح محمدبنعبدالکریم شهرستانى. الملل و النحل. دارالمعرفة، بیروت، بى تا، ج 1، ص57 -56.
25. راغب، مقدمه جامع التفاسیر، پیشین، ص109
26. اسراء (17)، آیه 88.
27. هود(11)، 14 -13 و یونس(10) 38 و بقره(2)، 24 -23 و طور(52)،33 - 32.
28.بدرالدین محمدبن عبدالله زرکشى.البرهان فى علوم القرآن. دارالجیل، بیروت، 1408ه.ق.، ج2، ص107
29. محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، موسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت1393، ج 1، ص59
30. محمدبن طیب باقلانى، اعجاز القرآن، تحقیق شیخ عمادالدین احمد حیدر. مؤسسه الکتب الثقافیه، بیروت،1406ه.ق. ، ص57
31. ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم خطابى ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، دارالمعارف، مصر، الطبعه الثالثه، 1976م.، ص27
32. بقره(2)، 2.
33. محمدهادى معرفت، التمهید، پیشین ج 4 ص 58.
34. بدر الدین زرکشى، البرهان فى علوم القرآن، پیشین، ج 2، ص 95.
35. اعلى (87)،19 - 18.
36. شورى (42)،13.
37. ابوالقاسم خویى، البیان فى تفسیر القرآن، پیشین، ص 45.
38. خطابى، ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، پیشین، ص 21.
39. محمدبناحمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج1، ص52، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1408 ه.ق.
40. بدرالدین زرکشى، البرهان فى علوم القرآن، پیشین، ج 2، ص97.
41. محمد جواد بلاغى، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربى، بیروت، بىتا، ج 1، ص 12.
42. شعراء (26)،196.
43. در تفسیر شبر (ت.1242ق.) آمده است که: انه اى ذکر القرآن، یعنى یاد و خبر قرآن. عبدالله شبر، تفسیر شبر، اسوه، 1404 ق.، الطبعة الاولى، ص 568.
44. جارالله زمخشرى، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، نشر البلاغه، قم، الطبعه الاولى،1413 ق.، ج3، ص 335.
45. طبرسى، مجمع البیان، پیشین، ج 4، ص 320.
46. محمدحسین طباطبایى، المیزان، پیشین، ج15، ص 320.
47. همان.
48. شعراء (26)، آیه197.
49. طبرسى، مجمع البیان ، پیشین، ج 4، ص 320.
50. محمدهادى معرفت، التمهید، پیشین، ج 4، ص136.
51. همان، ج 4، ص 58، به نقل از شیخ طوسى، الاقتصاد فى اصول الاعتقاد، ص166 تا 174.
52. ممکن است لازمه قول به صرفه، سلب علوم نباشد، بلکه خداوند مانع بهرهمندى از آنها شود تا فرد نتواند همانند قرآن را بیاورد، مانند آنکه خداوند مىتواند مانع شود که شخصى مطلبى را به یاد آورد، بدون اینکه اصل قوه حافظه را از او بگیرد.
53. محمدهادى معرفت، التمهید، پیشین، ج 4، ص 138.
54. همان، ص 180.
55. امام خمینى، آداب الصلوة، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، بهار 1372، ص263 تا 264.
فصلنامه علوم انسانى>شماره 1
چکیده:
هدف اصلى این نوشته کاویدن ویژگیهاى قرآن است که پیامبر و مسلمانان آن را نشانه جاویدان الهى بودن دعوت پیامبر مىدانند. در این بخش از مقاله، نخستبه ماندگارى و دستنخوردگى قرآن اشاره گردیده و با نگاهى تاریخى گفته شده است که با توجه به انبوهى توزیع این کتاب، امکان دگرگونسازى آن در هیچ برههاى از تاریخ اسلام، پذیرفتنى نیست. سپس به بررسى ادبیات قرآن پرداختهایم و با جداسازى دو جنبه: الف) استوارى دستورى یا سامانمندى قرآن به عنوان مرجع و حجت در زبان تازى حتى نزد غیر مسلمانان; و ب) زیبایى و آرایههاى واژگانى و خوشآهنگى و دلانگیزى متن قرآن، گفتهایم که تصدیق هر کدام از این دو براى دریافتشگفتى و ژرفاى قرآن، نیاز حتمى به آشنایى با زبان عربى ندارد و براى هرکس شدنى است، که این خود یکى از دریچههاى نگاه به جنبه اعجاز همگانى و همیشگى قرآن مىباشد.
در گفتار شماره پیشین آوردهایم که شمارگان انبوه قرآن در گذر همه سدههاى پیدایش این کتاب و ماندگارى نسخههاى فراوان و بىشمار همه عصرها، راه بررسى موشکافانه متن دینى مسلمانان را بسى آسان و هموار ساخته است. هرکس مىتواند با پژوهش در نسخههاى فراوان در موزهها، مسجدها و مدرسههاى خاور و باختر کره خاک، به ارزیابى ادعاى یکنواختى و دستنخوردگى قرآن، که مسلمانان بر آنند، بپردازد.
اکنون این نکته را نیز یادآور شده و بر آن پاى مىفشاریم که اساسا در گذر سدههاى تاریخ اسلام زمانى را نمىتوان یافت که دستبردن و دگرگون ساختن قرآن در برههاى، شدنى باشد. از همان نیمه نخستسده آغازین پیدایش اسلام، نسخههاى انبوه این کتاب، به ویژه پس از هماهنگسازى و توزیع آن در روزگار خلیفه سوم، در هر خانه و مسجدى یافت مىشد و هزاران چشم و دل، واژهها و فرازهاى این کتاب را از آغاز تا انجام حفظ مىکرده و مىخواندند و مىنوشتند. چگونه ممکن بود که کتابى بدین گستردگى در توزیع و تکثیر را ساخت؟ ! حتى در سختترین فراز و فرودهاى تاریخ که بخشهاى بسیارى از سرزمینهاى اسلامى، آماج تاخت و تاز جنگهاى خانمانسوز گردید، باز هم این کتاب را به فراوانى و در دسترس همگان مىیافتند. نه یورش مغولان و نه درگیریهاى دامنهدار صلیبى، هیچ کدام، بر انبوهى نسخههاى این کتاب تاثیر شکننده بر جاى نگذاشت. با این که در این ستیزها، هزاران کتاب و نوشته دیگر سوخت و هرگز نشانى از آنها بدست نیامد. جالب این که حتى آن نسخههایى از قرآن، که به چنگ دیگران افتاده و امروز زینتبخش موزههاى سراسر گیتى است، هم چنان یک نواخت و دستنخورده برجاى مانده است. تو گویى دستى توانمند بر آن است که این نوشته را حتى در دست دیگران نیز نگاه دارد. به راستى آیا چنین چیزى را در نوشتهاى دیگر مىتوان یافت.
بدین سان، امکان وقوع تحریف در این کتاب تنها به سالهاى نخستین پس از پیامبر صلى الله علیه و آله محدود مىشود; سالهاى حکومت دو خلیفه تا هنگامى که در روزگار عثمان، قرآنهاى یکنواخت و هماهنگ به همه سرزمینهاى اسلامى آن روز فرستاده شد. سخن در این است که حتى آشنایى نه چندان گسترده با تاریخ اسلام گواهى مىدهد که در آن برهه کوتاه که کمتر از بیستسال بود نیز امکان دستاندازى و دگرگونسازى این کتاب را نمىتوان پذیرفت. در آن روزها هنوز انبوه گواهان و یاران دور و نزدیک پیامبر که از نخستین روزهاى مکه تا مدینه و جنگ و صلح با آن حضرت زیستند، زنده بودند و با حساسیت، به کتاب خداوند مىنگریستند. با همه اختلافهاى جانکاهى که پس از پیامبر رخ نمود، همه اصحاب نسبتبه آیات قرآن، جز در نکتههایى بسیار خرد و ناچیز، اختلافى نکردند. با این که کار سوزاندن و یا در آب و سرکه جوشاندن تکنگاریهاى پراکنده قرآن در روزگار عثمان، اعتراضهاى بسیارى را برانگیخت، اما گزارش در خور توجهى نمىیابیم که دگرگونى و دستاندازى در قرآن را حتى مخالفان عثمان به او نسبت داده باشند. او را «حراق المصاحف» خواندند، ولى «محرف» ننامیدند. البته این اعتراضها هم دیرى نپایید و کار درست هماهنگسازى و توزیع بجاى قرآن بر جاى ماند. جالب اینجاست که قدرت سیاسى حکومتخلیفه سوم نیز به اندازهاى نبود که بپنداریم ترس از حکومت، مانع اعتراضها مىشد; چرا که در ریز و درشت عملکردهاى عثمان، همواره مخالفتهاى جدى ابراز مىشد و شورشیان ناخرسند، خلیفه را دوبار محاصره کرده و سرانجام او را کشتند. اگر در آن روزگار، کسى حتى در جایگاه عثمان مىتوانستبه دگرگونسازى قرآن دستیازد، از مخالفت و اعتراض در امان بود؟ یا این که هیچ چشم تیزبینى و هیچ دل مشتاقى نبود که دلباخته کتاب خدا باشد؟ آیا اندک آشنایى با تاریخ اسلام براى نادرستى این انگارههاى غریب، کافى نیست؟
این نوشته، در پى آن نیست که جنبههاى گسترده تاریخى این مساله را بررسى کند، تنها به یادآورى همین نکته بسنده مىکنیم که چگونگى حضور قرآن در میان انسانها، چه باورمندان و چه دیگران، به گونهاى بوده که امکان دستبردن در آن، جز در برههاى کوتاه از دهههاى آغازین اسلام، پذیرفتنى نیست و در آن برهه هم، با توجه به شرایط سیاسى، اجتماعى و مذهبى و نیز حضور شخصیتهاى مهم و آغازگران حرکت اسلام، چنین چیزى به یقین، شدنى نبود.
ادبیات قرآن
از دیرباز در میان مسلمانان معروف بوده است که قرآن داراى ادبیات ویژه و شگفتى مىباشد. هنگامى که سخن از ویژگیهاى برجسته این کتاب به میان مىآید، نخستین ویژگى که به ذهن و زبان مىرسد ادبیات آن است. گرچه بررسى ادبیات و زیبایى واژگانى و سبک یک نوشتار یا گفتار نیازمند آشنایى به زبان آن مىباشد، ولى مىتوان در باره قرآن نکتههایى را یادآور شد، که حتى ناآشنایان به زبان و ادب تازى را هم سودمند افتد. آرى ارزیابى و پىبردن به شگفتى کتاب دینى مسلمانان در سطحى پخته و شایسته، نیازمند آشنایى و مهارت در دستور زبان و قواعد بدیع و بیان عربى است.
در این فراز به نکتههایى در باره قرآن مىپردازیم که جداى از ریزهکاریهاى درونى و قواعد دستورى، نشاندهنده برخى ویژگیهاى ادبى این کتاب باشد. در این زمینه از یک سوى مىتوان استوارى دستورى و مرجعبودن متن قرآن را به عنوان یک متن برجسته و پذیرفته شده در زبان و ادبیات عرب بررسى کرد و از سویى دیگر زیباییها و آرایههاى واژگانى آن را کاوید.
الف) استوارى دستورى و مرجع بودن قرآن
در باره استوارى دستورى و مرجعبودن این متن در قواعد زبان عربى باید گفت که این کتاب از آغاز پیدایش تا کنون مورد توجه و استناد در این زمینه بوده است. نگاهى هرچند گذرا به کتابهاى بىشمار نگاشته شده در قواعد صرف و نحو عربى به خوبى نشان مىدهد که تا چه اندازه به متن آیات قرآن به عنوان مرجع و مستند بىچون وبىهمتاى این گستره، توجه شده است. به راستى آیا مىتوان در گذر سدههاى طولانى که زبان و ادبیات عرب به شیوهاى علمى به همت والاى دانشمندان نامآورى کاویده و نگاشته شده، کتابى را یافت که در این زمینه از قرآن بهره نگرفته باشد؟ جالب آن که اصل توجه به دستور و قواعد زبان عرب با آمدن قرآن و اهمیت مسلمانان به درستخواندن این کتاب، آغاز شده است. همه پژوهشگران این زبان بر آنند که گستره پردامنه و بالنده و استوار این زبان قانونمند و بسامان، با آمدن اسلام و پیدایش قرآن، هماهنگى و سامان علمى یافته و پژوهش و نگارش در این زمینه با انگیزه پاسدارى از قرآن به عنوان متنى مقدس و فرابشرى در اندیشه مسلمانان، آغاز شده است. آیا مىتوان در تاریخ ادبیات عرب کتابى درخور توجه یافت که پیش از اسلام و پیدایش قرآن، به قواعد و دستور آن پرداخته باشد؟ بارى به گمان ما این که ساماندهى و پژوهش علمى قواعد زبان عربى، که استوارى و قانونمندى چشمگیرى دارد، وامدار پیدایش اسلام و قرآن مىباشد، مطلبى روشن است و نیاز به پافشارى بیشتر ندارد. حتى غیر مسلمانانى که در این زمینه به کاوش پرداختهاند نیز آشکارا و فروتنانه حجیت و مرجعیت دستورى قرآن را پذیرفتهاند. در روزگار ما که زبان و ادبیات عرب مرزهاى بومى خود را درنوردیده و در پژوهشهاى دانشگاههاى جهان جایگاهى یافته و یا در میان عرب زبانان غیر مسلمان، مانند مسیحیان لبنان، در این باره کاوشهاى ارزشمندى انجام گرفته است، به خوبى مىتوان دید که تا چه اندازه به قرآن توجه شده و جنبه دستورى آن، جداى از باور دینى و درستى یا نادرستى محتوایى پیامهایش، پذیرفته شده است. اساسا باید گفت که استوارى دستورى یک متن مىتواند از محتواى پیام آن جدا باشد و پذیرش هرکدام در گرو دیگرى نباشد. بدین سان پذیرش مرجعیت قرآن نیز از سوى دیگران، نه کارى شگفت که شیوهاى پسندیده و هماهنگ با خلق و خوى پژوهش علمى است.
در همین زمینه نکته شایسته درنگ و مهم این که در میان مسلمانان متون دینى دیگرى هم بوده و هست که حجم آن به دهها برابر قرآن مىرسد. این همه گفتهها و نوشتهها که از پیامبر و امامان به ما رسیده و با دقت و موشکافى بسیارى نگاشته و به آیندگان سپرده شده، میراث سترگى از متون دینى اسلام به شمار مىآید. با این همه، اندیشمندان و ادیبان مسلمان، این متون را مرجع و حجتبراى استناد در زمینه قواعد زبان عربى نمىدانند; چرا که بناى معصومان علیهم السلام این نبوده است که در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ریز و درشت صرفى و نحوى پاىبفشارند و سخنى بگویند یا بنویسند که حتما قابل استناد دستورى باشد. آیا دیده شده که همانند آیات قرآن، در یک مساله دستورى به جملهاى از نهج البلاغه، استناد کنند؟ البته روشن است که گفتهها و نوشتههاى معصومان علیهم السلام بسیار زیبا و ادیبانه و دلنشین عرضه گردیده، ولى مرجعبودن در قواعد یک زبان، ویژگى دیگرى است که آن را در قرآن پذیرفتهاند.
بدینسان مىبینیم که از یک سوى، مسلمانان متون دینى دیگر خود را به عنوان مرجع دستورى زبان عربى مطرح نمىکنند، ولى اشعار خرافى و مبتذل روزگار جاهلیت را به عنوان مرجع ادبیات عرب مىپذیرند، و از دیگر سوى، زبانشناسان و تازىدانان غیر مسلمان نیز قرآن را به حجیت و مرجعیت در این زبان مىشناسند. این همه نشان مىدهد که شیفتگى اعتقادى و جانبدارى دینى انگیزه این نیست که این ویژگى را براى قرآن برشمردهاند. به راستى آیا این ویژگى را در متون دینى ادیان الهى یا بشرى دیگر به آسانى مىتوان یافت؟ سوگمندانه باید گفت که در ادیان گوناگون کمتر مىتوان متون دینى را به زبان اصلى آن در گذر سدهها بدست آورد. نه تورات و نه انجیل را مىتوان به زبان اصلى آنها یافت و نه اصل کتابها و نوشتههاى پیامبران بزرگ و نامآور دیگر را مىتوان به دست آورد، تا چه رسد به این که ویژگى ادبى یا مانند آن را در این متون بررسى کرد. این امتیاز در میان متون دینى، تنها از آن قرآن است که همواره به زبان اصلى در دسترس بوده و به اعتراف همگان، مرجع مهم زبان خویش به شمار مىآید. البته در این باره سخن و نکتههاى ادبى و تاریخى بسیارى هست که در این نوشته کوتاه نمىگنجد.
ب) زیباییها و آرایههاى واژگانى قرآن
زیباییها و آرایههاى واژگانى قرآن نیز گستره دلنشین دیگرى است که در باره این کتاب مىتوان از آن یاد کرد. سخن آهنگین و گزینش واژههاى گوشنواز و دلانگیز و چینش بسامان، به این نوشته چنان جانى بخشید که ناباوران بدان نیز نمىتوانستند از پذیرش جانفزایى و دلربایى آن سر باز زنند. البته ارزیابى و پذیرش این ویژگى نیاز بیشترى به آشنایى با زبان و سبکهاى ادبى عربى دارد. گرچه نباید انکار کرد که زیباشمارى قرآن از سوى مسلمانان، تا اندازهاى برخاسته از باور و شیفتگى دینى آنان به این متن است، که سخن مستقیم پروردگارش مىدانند، ولى مگر تنها مسلمانان بر این ویژگى پاى مىفشارند؟ نگاهى گذرا و آگاهى نهچندان گسترده به روزگار آغاز پیدایش قرآن کافى است تا گیرایى و دلربایى این متن را نزد آنان که به زبان مادرى خویش، آن هم در دوران شکوفایى سخنورى عرب، شیفته زیباییهاى قران مىشدند، دریابیم. گزارشهایى که از چگونگى اسلامآوردن برخى از صحابه نامدار رسول خدا صلى الله علیه و آله که گیرایى آیات آنان را به سوى پیامبر کشاند، نشاندهنده همین است.
گذشته از این، مخالفان و دشمنان پیامبر نیز خود بدین ویژگى اعتراف مىکردند. اگر شیفتگى دوستان را از سر دلباختگى و ایمان به سخن خداوند و پیامبرش بدانیم، گفتههاى کافران و دشمنان پیامبر را چه کنیم؟ مگر نه این که سخن او را «افسونگر» مىدانستند و خود او را «ساحر» و «شاعر» مىخواندند؟ آیا کسى سرودن شعرى را به پیامبر اسلام نسبت داده است؟ یا مقصود آنان زیبایى آیاتى بود که او پس از چهل سالگى آنها را براى مردم بازگو مىکرد؟ یادآورى این نکته از سوى خود پیامبر به مردم روزگار خویش نیز بسیار مهم است که: من پیشتر از این عمرى را در میان شما بسر بردهام، آیا نمىاندیشید؟ به راستى اگر زیبایى سخن او بدان پایه که در قرآن آمده از سوى خود پیامبر بود، چرا در چهل سال نخست زندگى او نشانى از این دست نمىتوان یافت؟ به هر روى همه اینها گواه آن است که غیر مسلمانان و حتى دشمنان پیامبر نیز از پذیرش زیبایى سخن قرآن سر برنمىتافتند. بدینسان تصدیق زیبایى، گوشنوازى و دلانگیزى آیات قرآن تا این اندازه نیاز به آگاهى گسترده و نزدیک به زبان و ادبیات عرب ندارد. آیا پذیرش زیبایى سرودههاى حافظ در زبان پارسى یا گوته در آلمانى، حتما در گرو آشنایى و توان ارزیابى شعر در این دو زبان است، یا مىتوان از این همه اشتهار و داورى موافقان و مخالفان اندیشههاى این شاعران نیز توانایى ایشان و استوارى سرودههایشان را دریافت؟ البته روشن است که آشنایى مستقیم با زبان یک متن و توان ارزیابى ادبى آن، راه بهتر و بالاترى مىباشد، ولى مقصود ما آن است که همگان مىتوانند جنبه زیبایى ادبیات قرآن را تصدیق کنند، هرچند با زبان اصلى آن آشنایى گستردهاى نداشته باشند.
از سویى دیگر در گذر سدههاى تاریخ اسلام تا امروز، صدها و شاید هزاران کتاب در زمینه تفسیر و جنبههاى ادبى و زیباییهاى واژگانى قرآن به نگارش درآمده و امروز میراث سترگى در گستره علوم اسلامى برجاى مانده است. انبوهى از نوشتهها نیز در فراز و فرود رخدادهاى تاریخى گذشته از میان رفتهاند که ما تنها از آنها نامى را مىشناسیم و گاهى حتى نامى هم نمانده است. در این حجم بزرگ که در زبانهایى چون تازى و پارسى که به زبان قرآن نزدیکترند و نیز به زبانهاى دیگر، سامان یافته، همگى از ویژگیهاى ادبى و آرایههاى واژههاى آن سخن گفتهاند. آیا مىتوان پذیرفت که هزاران اندیشمند و صدها نویسنده، ادیب و پژوهشگر، همگى تنها به دنبال شیفتگى اعتقادى خویش، سرخوش از جانبدارى دینى به چنین کارى دست زدهاند و قرآن داراى ویژگى برجستهاى در این زمینه نیست؟ به راستى که اگر کسى چنین احتمالى را هم به ذهن بیاورد، سخن بیهوده و خندهآورى خواهد بود. آیا مىتوان این همه ریزهکاریهاى ادبى و نکتهپردازیهایى را که در طول تاریخ نگارشهاى تفسیرى، هزاران ورق بر دفتر معرفتبشرى افزوده استبه یکباره شست و به کنارى نهاد و آن را بىپایه دانست؟ به راستى چنین ستمى در هر شاخه و رشتهاى از فرهنگ و دانش بشرى و در هر کجاى جهان و تاریخ، نابخشودنى است. چرا این همه دانشمند و ادیب و نویسنده مسلمان، یکدهم این تلاش را براى متون دینى دیگر به کار نبستهاند تا شیفتگى و جانبدارى اعتقادى خود را در گسترهاى دیگر نیز بنمایانند؟ آیا زرگداشتسخنان دیگر پیامبر اسلام یا دیگر رهبران اصلى دین، مانند امامان معصوم در اعتقاد شیعه، تا این اندازه کم و ناچیز است؟ حقیقت آن است که آنان به دنبال سفارش و پافشارى خود پیامبر، دریافتهاند که سخن خداوند در قرآن، رنگ و بوى دیگرى دارد و این متن آمده تا نمونهاى براى همه روزگاران باشد تا بهترین داستانها، ذکر، روشنایى، بیان، راهنما، استوار، رسا و... باشد و اگر همه انسانها توان خویش را برهم انباشته سازند و از توش و توانهاى دیگر نیز بهره جویند، حتى یک سوره مانند آن نخواهند آورد. (1)
بدین سان مىبینیم که تصدیق این مطلب نیز حتما نیازمند آشنایى نزدیک با زبان قرآن نیست. چگونه مىتوان پذیرفت که هزاران تن اهل دانش، از نویسنده و مدرس و پژوهشگر و دانشپژوه، با هزاران صفحه و جلد و مطلب در باره قرآن، به مبالغه و اغراق پرداخته و متنى عادى را محور این همه تلاش قرار داده باشند؟
نکته درخور توجه دیگر این که بسیارى از این تلاشگران در گستره قرآنپژوهى از اقوام عربزبان هم نبودند. به ویژه ایرانیان در گذر سدهها بیشترین کوشش را براى سامانبخشیدن به شاخههاى گوناگون ادبیات عرب به انجام رساندهاند تا این همه را در خدمت پژوهش و موشکافى قرآنى درآورند و از این رهگذر جنب و جوش فرهنگى ارزشمندى براى فرهنگ بشرى به ارمغان آورده و بر جاى گذاشتهاند. براستى این همه اندیشمندان غیر عرب که از نخستین سده پیدایش اسلام تا کنون به کاوش در تفسیر و علوم قرآن، هزار نکته باریکتر از مو را کاویدهاند، راهى بیهوده و بىاساس پوییده و به گفته حافظ ژاژ خاییدهاند؟ در این نوشته کوتاه نمىتوان حتى به نامها و کتابهاى اندیشمندان این گستره اشاره کرد، ولى تنها یادآور مىشویم که در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، مرحوم شهید مطهرى، مطالب بسیار سودمندى در این باره آوردهاند. بد نیستبه چند نمونه از آنها اشاره کنیم:
«کتاب معروف سیبویه در نحو که به نام «الکتاب» معروف است از بهترین کتب جهان در فن خود یعنى از قبیل مجسطى بطلمیوس در هیئت و منطق ارسطو در منطق صورى تلقى شده است، بارها در پاریس و برلین و کلکته و مصر چاپ شده است. سید بحر العلوم و دیگران گفتهاند: همه علما در نحو عیال سیبویه مىباشند. در این کتاب به سیصد و چند آیه از قرآن مجید استشهاد شده است..» . (2)
بنا بر نقل مرحوم شهید مطهرى در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، از مرحوم سید حسن صدر آمده است که سلامة بن عیاض شامى نقل کرده که: «فتح النحو بفارس و ختم بفارس» یعنى نحو از فارس به وسیله سیبویه آغاز گشت و در فارس با رفتن ابوعلى فارسى پایان یافت. گرچه خود مرحوم مطهرى این سخن را مبالغه مىداند، ولى اصل تاثیر دانشمندان غیر عرب در گستره ادبیات و تفسیر را به روشنى مىتوان دریافت. حتى کتابهاى لغت عرب و نامآورترین آثار را در این باره ایرانیان نگاشتهاند; کتابهایى چون صحاح اللغة تالیف جوهرى نیشابورى، مفردات القرآن تالیف راغب اصفهانى، قاموس اللغة تالیف فیروزآبادى، اساس اللغة تالیف زمخشرى.
بدین سان مىتوان تصدیق کرد که گسترش و بالندگى ادبیات عرب در میان مسلمانان به بار نشسته و هدف اصلى آنان، پژوهش در قرآن که در نگاه آنان سخن دلافروز و آهنگین خداوند مىباشد، بوده است. آنچه از همه این نکتهها پى مىگیریم این که دریافت جنبههاى دوگانه ادبیات قرآن تا این پایه که گفتهایم، نیازمند آشنایى نزدیک و گسترده با زبان عربى نیست و همه انسانها از هر جاى زمین و در هر روزگارى مىتوانند این ویژگى شگفت قرآن را تصدیق کنند، گرچه بررسى مستقیم این کتاب به زبان اصلى آن، لایههاى ژرفترى را براى دانشپژوهان مىشکافد.
پىنوشتها:
1) اسراء/88: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله.»
2) خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1362، ص456- 455.
رواق اندیشه>شماره 3